English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4410 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lyuch law U مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
lynch U بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynches U بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynched U بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
sub judice U بدون تصمیم قضایی
punitive damages U خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
prejudge U بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudging U بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges U بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged U بدون رسیدگی قضاوت کردن
uncaused U بدون علت معین
conation U کوشش بدون هدف معین
sin die U بدون تعیین روز معین
speaking with prosecutor U در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
without any reservation U بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
customs union U مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
flat U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest U ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest U بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently U آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
prize courts U دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
unbranched U بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed U بدون اضطراب بدون کشش
achylous U بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand U بدون مقدمه بدون تهیه
reprimands U مجازات
reprimanded U مجازات
reprimand U مجازات
castigation U مجازات
punishment U مجازات
sanctions U مجازات
reprimanding U مجازات
pains and penalties U مجازات
the lash U مجازات
sanction U مجازات
penalties U مجازات
penalty U مجازات
retribution U مجازات
wite U مجازات
sanctioning U مجازات
rocket [British E] U مجازات
sanctioned U مجازات
punished U مجازات کردن
degrading punishment U مجازات ترذیلی
suspended sentence U مجازات تعلیقی
absolution U انصراف از مجازات
punishable U مستحق مجازات
severe punishment U مجازات شاق
criminous U مستحق مجازات
culpability U قابلیت مجازات
sentence U حکم به مجازات
suspended sentences U مجازات تعلیقی
punitory U متضمن مجازات
sentences U حکم به مجازات
sentencing U حکم به مجازات
fasces U قدرت مجازات
punishable U قابل مجازات
punishment of a minor offence U مجازات تکدیری
punishability U مجازات کردنی
theories of punishment U فلسفه مجازات
theories of punishment U اهداف مجازات
death penalty U مجازات اعدام
pecuniary penalty U مجازات مالی
pecuniary pumishment U مجازات نقدی
pecuniary punishment U مجازات نقدی
principal punishment U مجازات اصلی
capital punishment U مجازات اعدام
capital punishment U اعدام مجازات
communication of punishment U ابلاغ مجازات
punishes U مجازات کردن
punish U مجازات کردن
commutation U تخفیف مجازات
punishment U کیفر مجازات
punishability U قابلیت مجازات
sanctioning U مجازات کردن
supplementary punishment U مجازات تکمیلی
suspension of punishment U تعلیق مجازات
divine legislation U تشدید مجازات
agravation of punishment U تشدید مجازات
degradatory punishment U مجازات ترذیلی
reformative punishment U مجازات تادیبی
probation U تعلیق مجازات
to death penalty U اعدام مجازات
doom U حکم مجازات
deterrent punishment U مجازات ارعابی
deterrennt punishment U مجازات ترهیبی
sanctions U مجازات کردن
disciplinary punishment U مجازات انضباطی
sanctioned U مجازات کردن
sanction U مجازات کردن
castigator U مجازات کننده
reprieval U تعلیق مجازات
accessory punishment U مجازات تبعی
mitigation of punishment U تخفیف مجازات
to get ticked off [British E] <idiom> U مجازات شدن
forfeitable U قابل مجازات
to get a rocket [British E] <idiom> U مجازات شدن
culpable U قابل مجازات
uptime U پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
sanctioning U تصدیق مجازات اقتصادی
punishable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
sanctioned U تصدیق مجازات اقتصادی
punishable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
penal <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
finger-wagging U مجازات [اصطلاح روزمره]
punishable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
censure U مجازات [اصطلاح روزمره]
indictable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
commutation U تبدیل مجازات به اخف
culpable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
sanction U تصدیق مجازات اقتصادی
penal <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
reproof U مجازات [اصطلاح روزمره]
penal <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
penal codes U قانون مجازات عمومی
on probation U به شرط تعلیق مجازات
suit the punishment to the crime U انطباق مجازات بر جرم
on probation U در دوره تعلیق مجازات
actionable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
reprieving U تعلیق اجرای مجازات
reprieve U تعلیق اجرای مجازات
reprieved U تعلیق اجرای مجازات
reprieves U تعلیق اجرای مجازات
penal code U قانون مجازات عمومی
it is death to U مجازات 0000مرگ است
chargeable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
sanctions U تصدیق مجازات اقتصادی
to be on probation U در دوره تعلیق مجازات
punish U مجازات کردن کیفر دادن
probation order U دستور یا حکم تعلیق مجازات
punishes U مجازات کردن کیفر دادن
reprieve U مجازات کسی را بتعویق انداختن
punished U مجازات کردن کیفر دادن
reprieves U مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieving U مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieved U مجازات کسی را بتعویق انداختن
to be on probation U در دوره تعلیق مجازات بودن
senior U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
seniors U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
to give a suspended sentence [British E] U حکم دوره تعلیق مجازات دادن
lictor U پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
concurrent jurisdiction U رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
capital U قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
peine for et dure U مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
to place somebody on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to suspend somebody's sentence on probation U مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
The culpable action may be done wilfully or by negligence. U عمل قابل مجازات ممکن است آگاهانه یا با سهل انگاری انجام شود.
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
immunity U به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
war crimes U اعمالی راگویند که اگر از سربازان یااتباع دشمن صادر شود درصورت اسیر شدن بخاطرارتکاب انها مجازات خواهندشد
international court of justice U دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
recoilless U جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate U بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
candle ends U باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
persistent offender U مجرم مصر به تکرار جرم در CL هر گاه کسی پس ازرسیدن به 12 سال سه بارمرتکب جرایمی که مجازاتشان حبس است بشودمشمول تجدید مجازات میشود
preventive detention U تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
cordons U یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
cordon U یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
gallows U چوبه دار مجازات اعدام با دار
capital punishment U کیفر اعدام مجازات اعدام
impunity U معافیت از مجازات معافیت از زیان
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
corporal punishment U کیفر بدنی مجازات بدنی
fouls U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
without U بدون
doubtlessly U بدون شک
ex- U بدون
undoubtedly U بدون شک
goalless U بدون گل
bottomless U بدون ته
obtrusively U بدون حق
acheilos U بدون لب
unstressed U بدون مد
indubitable U بدون شک
not nearctic U بدون
Recent search history Forum search
1postside
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1A hero can affect on the people.
1Social worker job is to serve everyone without any discrimaintion
1The outright abolition of the death penalty.
1He has been publicly disgraced for offenses of which he was not guilty.
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com